نوشتنی ها...

از پنجره روزگار به درخت عمر که مینگرم / خوش تر از یاد خداوند ثمری نیست

نوشتنی ها...

از پنجره روزگار به درخت عمر که مینگرم / خوش تر از یاد خداوند ثمری نیست

قضاوتی با سرعت نور

سلام دوستان ، هستم اگر میروم گر نروم نیستم، اینو از این بابت میگم که وقفه ای افتاده بود بین این پست و پست های قبلی ...

از حالا به بعد ان شاء الله هستم با نوشتنی هام ... با دلتنگی هام و دلشورگی هام و ....

به تصویر بالا نگاه کنید، اونجا جایگاه من بود، وقتی اونجا نشستم به اوج رفتم و پـــــــــروازی به بلندای...

چقدر زود شکســـــــــــــتم و سقوط کردم...

پس میگم براتون از یه درد...

دردی عجیب که وجودم رو توی خودش مچاله کرده بود.............

فکر میکنم میدونم از کجا اومده ، پس واقعا  عجیبه ، دردی که تاحالا فکر میکردم دکتر میتونه تشخیص بده... حالا من خودم درکش میکنم میدونم از کجا اومده!

به خدا گفتم : اگه میشه این درد رو به جسمم منتقل کن آخه درد روح وحشت ناکه ، از همه ی دردا بدتره! انگار دیگه نمیتونم بگم خدایا باشـــــــه؟! من مگه چیکار کردم که این دردو انداختی تو جونم من که خوب بودم برات! من که فلان روز اون کارو کردم! منت پشت منت و باز هم منت...........

از خوندن ادامه مطلب پشیمون نمیشی دوست من

حالا دیگه نمیتونم چیزی بگم صدام داره تو گلوم خفه میشه، تمام وجودم عذاب میکشه.. آره یه جورایی وجدان خوابم داره بیدار میشه و عذاب میکشه .... این دردو خودم تو وجودم ریختم خدا اون موقع ها که به حال خودم مشغول بودم نگام میکرد هر کاری کرد هر ندایی داد نشنیدم!!! نکنه گوشام کر بود؟؟؟ خدایا هوامو نداشتی گوشامو کر کردی آخه چرا؟.........حالا که کمی بیشتر فکر میکنم... نه اینطور نبوده... اگه گوشام کر بوده پس چرا قضاوت های نابجا رو باور کردم و کم کم خودم هم روی صندلی قضاوت نشستم .... انگار بزرگ شده بودم............. اگه بزرگ شده بودم 

و اینقدر میفهمیدم و اینقدر خوب میدونستم کارای دیگران به چه منظور بوده و صفحه پشت صفحه براشون میذاشتم!!!پس چرا الان احساس حقارت میکنم چرا دست و پام انقدر میلرزه چرا انقدر گرفته ام......... این اوضاع حاصل نادونی من بود حاصل بی موقع فکر کردن شتابزده قضاوت کردن و ووو... خـــــــــــــــــــــــــــــدایا با تمام وجود میگم پشیمونم...............

چرا بعضی وقتا فکر میکنیم که اونقدر بزرگ شدیم که حتی دست رو دست خدا میزاریم و توجهی به بزرگی و یگانگی خدا نداریم؟؟ واقعا چرا؟؟چرا گاهی زندگی یه آدم رو تفسیر میکنیم و نتیجه زندگیشو مشخص میکنیم و به خودمون اجازه میدیم آدما رو کوچیک جلوه بدیم و خودمون رو بزرگ با حرفایی که اگه بیشتر فکر کنیم بهشون.....نمیدونم واقعا! اگر بیشتر بهشون فکر کنیم چی میشه؟؟به چی میرسیم؟؟آیا به نتیجه ی درست میرسیم!!

اگـر راجع به چراهای من نظر بزارین یه دنیا ممنون میشم

حرف آخراین پست --> قبل از آن که درباره راه رفتن کسی اظهار نظر کنی چند دقیقه با کفش های او راه برو!

این مطلب ادامه دارد...

درپست بعدی داستانی را خواهید خواند که نشان دهنده قضاوت عجولانه ما انسان هاست...


نظرات 7 + ارسال نظر
زهرا سادات چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:22 ب.ظ http://havadar-2013.blogfa.com

لینکت کردم زهرا جون
شمام بلینک

شیرین شیرینا پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:34 ق.ظ http://www.shirinshirina61

ممنون از این که سر زدی وب قشنگی داری بازهم بهم سر بزن خوشحال می شم اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن

negar پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:52 ق.ظ http://negar-14.blogfa.com

سلام عزیزم. خیلی خوشحالم کردی اومدی. وبت عالیه. من لینکت کردم.
اما درمورد چراهات! من چندوقت پیش یه داستانی برای مسابقه ی داستان نویسی نوشتم که همچین مضمونی داش. البته اون در مورد سرگرم کارای دنیا شدن و فراموش کردن طبیعت و ادمای اطرافمون بود. اخرشو اینطوری تموم کردم: به راستی که ما ادم ها ادم بشو نیستیم!!!
الانم در جواب تمام چراهات میتونم همینو بگم.

سارا یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:45 ب.ظ

زهرا جون وبت خیلی قشنگه مخصوصا این مطلبی که گذاشتی خوندمش ولی جوابی برای هیچ کدوم از چراها پیدا نکردم اگه جوابی داشتم هیچ وقت این کارهارو انجام نمی دادم واقعا که ازت ممنونم که باعث شدی بیشتر به این مسئله توجه کنم
موفق باشی

نظر لطفته عزیزم

الف دختری با موهای خرمایی سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:22 ب.ظ http://www.my-world88.blogfa.com

سلام عزیزم
ممنون که به وبم سر زدی
مطلبتو خوندم
واسه ی منم زیاد پیش اومده همچین اتفاقی متاسفانه

زهرا سادات چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:21 ب.ظ http://havadar-2013.blogfa.com

زهرا جان خیلی قشنگ بود !
همه ی وبلاگ نویس ها همین جوری اند!!
همیشه نمیتونن با نظم خاصی آپ کنن
غصه نخور همدردیم!

طــــه دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:22 ب.ظ http://kanoonetaha.persianblog.ir/


دلگیر مباش
دلت که گیر باشد رها نمی شوی !
خداوند ، بندگان خود را با آنچه به آن " دل " بسته اند می آزماید !!!

با وبلاگ کانون اقامه نماز "طه" منتظر ثبت دیدگاه زیباتون هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد