نوشتنی ها...

از پنجره روزگار به درخت عمر که مینگرم / خوش تر از یاد خداوند ثمری نیست

نوشتنی ها...

از پنجره روزگار به درخت عمر که مینگرم / خوش تر از یاد خداوند ثمری نیست

حس و حال دلم دلت دلش...

 

بعضی وقتا دوست داری فقط شاد باشی  

دوست داری دیگر به غم و غصه اعتماد نکنی  

با خود بگویی شاد باش و این جمله را هزار بار تکرار کنی دنیا دوروز است دنیا...  

همش خودت به خودت روحیه میدهی 

خودت به خودت اعتماد میدهی 

اول احساس میکردی تنهایی... ولی رفته رفته انقدر با خودت،در کنار خودت، زیر سایه ی خودت بودی  

و یک لحظه هم تنها نذاشتی خودت را وتزریق کردی این شاد بودن را.... فهمیدی برای یکی دیگر خیلی اهمیت داری برای یکی خیلی 

می ارزی آرامت میکند صدایت میکند خیلی یواش تا کسی نفهمد 

صدای درونت صدای قلبت صدای نبضت.... انگار یکی در وجودت تو را میفهمد  

میفهمی تنها نیستی کسی هست و هر وقت اشک میریزی صدای لرزش درونت را میداند حس میکند  

و تو را درآغوش میگیرد و آرام آرام آرامت میکند خدای من چنین خدایی است....  وقتی خودت را تحویل گرفتی احساست جان میگیرد حس میکنی آن چیزی که بود و احساسش نکردی..... پس باید به اعماق وجودمان سفری کنیم تا احساسمان و باورمان را تقویت کنیم........................خدا در قلب من است... من باور دارم...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
خیلی دور خیلی نزدیک سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ب.ظ

سلام آبجی ...چطوری!!!
چقدر خوشگل....انگار یکی در وجودت تورا میفهمد

به به سلام عزیز دل خودم...... افتخار دادی عزیزم.... تراوشات ذهنم بود در لحظه ی خاص میدونم اونقدر نمیدونم ک بخوام خوب بنویسم ولی با این حال نوشتم خوشحالم ک خوشت اومد ... البته ب نوشته های شما ک نمیرسه.... خیلی سپاس....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد